معنی قمر در عقرب
فرهنگ عوامانه
به طور حتم بسیاری تعبیر «قمر در عقرب» را شنید اند. معمولا در اوقاتی که بسیاری از امور دچار مشکلاتی می شود یا روابط انسانی دچار خدشه می شود می گویند احتمالا قمر در عقرب بوده است!
منظور از «قمر» یعنی کره ماه و منظور از عقرب یعنی «برج عقرب» یا «صورت عقرب» است. این اصطلاح یعنی که کره ماه در برج عقرب قرار گیرد یا کره ماه مقابل صورت فلکى «عقرب» قرار گرفته باشد
دانشمندان، دایرةالبروج آسمان را به دوازده قسم که هر یک 30 درجه مىشود و مجموعا 360 درجه میشود، بخش نمودهاند، و در مدارات اختران هر قسم را برج نامیدهاند
پیشینیان، ستارگان موجود در مسیر حرکت خورشید طی یک سال را، به دوازده برج نجومی تقسیم نمودهاند که خورشید به ترتیب در هر کدام، حدود یک ماه توقف میکند. همان طور که واضح است، این مبنای پیشینیان در سالهای بعد بطور کامل نقض شد، چون اثبات شد که خورشید ثابت و زمین به دور آن در حال چرخش است) این برجها از برج حمل (یعنی فروردین) شروع شده و به برج حوت (همان اسفند) ختم میشود. همانطور که میبینید نامگذاری این برجها بر اساس صورتهای فلکی است؛ یعنی به همان نامهای صورتهای فلکی، نامگذاری شدهاند؛ بنابراین اولین معنی قمر در عقرب این است؛ زمانی که کره ماه برابر صورت فلکى "عقرب" واقع شود (برای کسی که روی زمین قرار دارد) میگویند قمر در عقرب شده است. اما این همه ماجرا نیست!
همانطور که میدانید ماه در طول یک ماه قمری (که حدود ۲۹.۵ روز است) یک بار به طور کامل دور زمین میچرخد. این یک دور کامل، به دوازده قسمت مساوی تقسیم شده (۱۲ تا ۳۰ درجه) که در هر قسمت یک صورت فلکی وجود دارد و برجهایی نیز برای هر یک از این دوازده صورت فلکی انتخاب شده اند که عبارتند از: حمل، ثور، جوزاء، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، حوت، دلو، جدی. به عبارتی هر یک از این نامهای دوازدهگانه، متناسب با صورت فلکی تشکیل یافته از ستارههای دوردستی است که ماه در مقابل آنهاست.
قمر (ماه) در هر یک از این صورتهای دوازدهگانه، یک دوازدهم طول ماه قمری صبر میکند. (که حدود ۲ روز و ۱۰ ساعت و ۴۸ دقیقه است) به عنوان مثال، در هر ماه قمری، قمر (ماه) حدود دو روز و نیم در برج و صورت فلکی عقرب بوده و قمر در عقرب میشود. البته پس از گذشت صدها سال صورت فلکی، از برج نجومی (که در واقع موقعیت و پوزیشنهای ۳۰ درجهای از پیش تعیین شده بود) کمی فاصله گرفته و این فاصله حدود ۲۸ درجه است. با وجود این اختلاف، یک سوال اساسی پیش میآید. اینکه وقتی در روایات به قمر در عقرب اشاره کردهاند منظورشان این بوده که قمر در صورت فلکی عقرب است یا در برج عقرب؟
از آنجایی که در این قضیه بین فقها و دانشمندان علوم اسلامی اختلاف وجود دارد مردم برای رعایت احتیاط باید وقتی برج از عقرب گذشت و این دو روز سپری شد یک روز دیگر هم صبر کنند یعنی جمعا ۳ روز و نیم صبر کنند. چون قمر هر دو روز و نیم (معادل ۶۰ ساعت) از مقابل هر برج و از جمله برج عقرب عبور مىکند. به همین دلیل است که در جدول روزهای قمر در عقرب هم همین بازه ۳ روزه را میبینید
در ایامی که قمر در عقرب میشود چه اقداماتی کراهت دارد؟
در کتابهای فقهی وقتی قمر در عقرب است، دست کم چند مورد مکروه (نه حرام) دانسته شده است. یکی عقد نکاح، دوم اقدام برای بچهدار شدن (انعقاد نطفه) و دیگری سفر.
به عنوان مثال، محقق در شرایع نوشته است: «و یکره إیقاع النکاح و القمر فی العقرب» ازدواج و عقد نکاح (یا نزدیکی) در حالی
که قمر در عقرب است مکروه است. (شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج۲، ص. ۲۱۱)
علت کراهت، روایت یا روایاتی است که در این باره وارد شده است. این روایات در کتب معتبر حدیثی مانند کافی، من لایحضره الفقیه، بحارالانوار، وافی و وسائل الشیعه موجود است.
این مسأله به وسیله برخی از محاسبات دقیق نجومی، به دست میآید اما آنچه در اینجا برای عموم میتوان گفت همان مراجعه به برخی تقویمهای نجومی معتبر است که در آنها توضیح داده میشود قمر در چه ساعتی وارد عقرب میشود و در چه ساعتی خارج میشود. همچنین مراجعه به اهل فن و تخصص یکی از راههای شناخت این مسأله است
آیا حالات قمر و ستارها و افلاک در کره زمین تأثیر دارد؟
شکی نیست که چگونگى قرار گرفتن بعضى از کواکب آسمان - مخصوصاً سیّارات منظومه شمسى- در مدارات خود، در مقایسه با یکدیگر، ممکن است تأثیرات طبیعى یا فرا طبیعی در کره زمین داشته باشد؛ مثلًا مىدانیم جزر و مدّ دریاها بر اثر تأثیر جاذبه کره ماه است و هرگاه کره ماه و خورشید در یک سو قرار گیرند (مانند اوائل و اواخر ماه) این جاذبه قوىتر و حتّى ممکن است روى پوسته زمین هم تأثیر بگذارد و سبب شکستگىها و زلزلههایى شود و به عکس ممکن است بارندگىهاى قابل ملاحظهاى بر اثر تأثیر کرات آسمانى روى کره زمین و مانند آن صورت گیرد.
ما نمیتوانیم بدون دلیل معتبر، تأثیر طبیعى و فرا طبیعی اوضاع فلکى را در زندگى و حالات انسانها انکار کنیم؛ چرا که تمام اجزاى جهان، یک واحد به هم پیوسته است و در یکدیگر تأثیر دارد.
البته اثبات تأثیر طبیعى و فرا طبیعی اوضاع افلاک در زندگى انسانها در هر مورد و بدون استثنا، سخت است و بدون دلیل معتبر و با خیال، پندار و استحسان نمىتوان چیزى را اثبات کرد؛ حال اگر از طریق معصومین علیهمالسلام مطلبى در این زمینه ثابت شود، همان مقدار که ثابت شده قابل قبول و مورد پذیرش است. مانند پرهیز از مسأله عقد ازدواج در موقع قمر در عقرب.
حتی میتوان به نحو کلی (نه جزئی و تفصیلی) گفت: اوضاع فلکی در روزها و شبها مؤثر است و روز یا شب را منشأ برخی از رخدادها میکند.
به تعبیر دیگر، ایام و بلکه هر لحظه از لحظات ما، تحث تأثیر اوضاع فلکی است. همچنانکه موقع طلوع خورشید، اثری وضعی بر روی زمین رخ میدهد ساعت بعدی اثر عوض میشود و این آثار، واقعی است و تخیلات نیست. لحظه لحظه که به غروب میرسیم تأثیرات خورشید بر زمین و موجودات زمین عوض میشود.
در حالات خسوف و کسوف، آثاری روی زمین ایجاد میشود و تا مدتها روی زمین میماند. اینها بر اساس خرافات نیست و حتی دانشمندان معاصر علم نجوم نیز اینها را بیان میکنند.
پس نمیشود اوضاع فلکی را نادیده گرفت و به نحو کلی (نه به صورت تفصیلی) میتوان گفت از ناحیه سیارات و ستارگان آسمان، انرژیهایی به کره زمین میرسد و ما تحت تأثیر این انرژیها هستیم.
چگونه میتوان به اثرات افلاک و ... بر حالات انسان و کره زمین پی برد؟
بعضی از اینها به خبر دادن انسان کامل و اهل ولایت بستگی دارد. در درجه اول، انبیاء (ع) و معصومین (ع) و در درجات بعدی کسانی که مقربترند مانند عرفای برجسته و کامل. (البته سند و دلالت کلام هم مهم است) همچنانکه درباره عقد نکاح و سفر در موقع قمر در عقرب، روایاتی آمده و بیشتر کتب معتبر حدیثی و فقهی آن را نقل کردهاند.
راه دیگر، از طرق تحقیقات تجربی و دانشمندان مربوطه است که مطالبی کشف و به اثبات برسد.
پس اگر مطلبی با دلیل معتبر «نقلی»، «عقلی» یا «تجربی کشف شده و اثبات شده»، ثابت نشود نمیتوان به آن اعتماد کرد و لذا نباید دنبال خرافات و مطالب ضعیف و غیر علمی رفت و خود را با امور ضعیف، مشغول کرد
فرهنگ فارسی هوشیار
ماه در کژدم ماه در خانه ی کژدم
حل جدول
لغت نامه دهخدا
عقرب. [ع َ رَ] (ع اِ) کژدم. (منتهی الارب) (دهار). جانورکی است از هوام، زهردار و انواع آن بسیار است. کنیه ٔ وی ام عِریَط و ام ساهره است. عقرب بر نر و ماده ٔ آن اطلاق میشود ولی غالباً در ماده بکار میرود و نر آن را عقربان گویند. و ماده را نیز گاهی عقربه نامند. (از اقرب الموارد). به عربی اسم کژدم، و آن شیّاله و جرّاره و الوان می باشد، و آنچه در حین حرکت دنباله را بلند دارد شیاله نامند و آنچه دنباله را کشدجراره، و او از شیاله کوچکتر می باشد. و زبون ترین اقسام او سیاه و پردار است، و بهترین او در مداوا زرد شیاله است. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن). به پارسی کژدم خوانند و به یونانی سقرنیوس. بهترین وی نر بود و نشانه ٔ نر آن بود که ضعیف و لاغر بود و نیش وی سطبر بود، وماده ٔ وی فربه و بزرگ بود و نیش وی باریک بود. (از اختیارات بدیعی). به پارسی کژدم را گویند و هندوی پنچهو گوید. (از تذکره ٔ ضریر انطاکی). کژدم. کزدم. کج دم. دم کژ. شبوه. دم کج. رُشک. (لغت محلی شوشتر). ابوفصعل. ام فصعل. ام ساهره. ام العریط. ام عسان. عتاق الارض. ابونمیله. ابوعنجل. (مرصع). ج، عَقارب. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به کژدم شود:
گرینده بر تو جانوران تا بحد آنک
عقرب ز راه نیش و زبانا گریسته.
خاقانی.
این دو صادق، خرد و رای که میزان دلند
بر پی عقرب عصیان شدنم نگذارند.
خاقانی.
گویند پر ز عقرب طاس زر است حاشا
کز حرمتش فلک را عقرب فکند نشتر.
خاقانی.
چو عقرب دشمنان داری و من با تو چو میزانم
برای دشمنان ما ز عقرب سوی میزان آی.
سعدی.
- رقعه ٔ عقرب، یا رقیه ٔ عقرب، رقعه ٔ کژدم. رقعه ای که مغان در اولین روز از پنج روز آخر اسفندماه می نوشتند. رجوع به رقعه ٔ کژدم در ترکیبات رقعه شود.
- عقرب پریشان، برقعی که خانمها بر روی اندازند. (ناظم الاطباء).
- عقرب زلف، زلفی چون دم عقرب، شکسته:
عقرب زلف کجت با قمر قرین است
تا قمر درعقرب است کار ما همین است.
شیدا.
- عقرب مه دزد، کنایه از زلف که ماه رخسار خوبان را از نظرها در نقاب دارد:
عقرب مه دزدشان چشم فلک را به سحر
داس سر سنبله در بصر انداخته.
خاقانی.
- امثال:
عقرب زده را کرفس دادن !
خاقانی.
نیش عقرب نه از ره کین است
اقتضای طبیعتش این است.
سعدی.
من خود از کید عدو باک ندارم لیکن
عقرب از خبث طبیعت بزند سنگ به نیش.
سعدی.
در جهنم عقربی هست که از آن پناه به مار میبرند. (امثال و حکم دهخدا).
|| (اِخ) در اصطلاح نجومی برجی از بروج آسمان. (دهار). برجی است در آسمان که قمر درآن فرود آید. (از اقرب الموارد). نام برج هشتم از بروج آسمان، و آن به صورت کژدم است. (غیاث اللغات). یکی از دو خانه ٔ مریخ است، و خانه ٔ دیگر آن حمل است. (از مفاتیح العلوم). نام صورتی از صور بروج دوازده گانه ٔ فلکیه و آن برج هشتم است میان میزان و قوس، و اورا بیست ویک کوکب است وخارج از صورت سه کوکب است و از کواکب او قلب العقرب است از قدر اول. (جهان دانش). صورت و برج هشتمین از صور منطقهالبروج که میان میزان و قوس جای دارد، و مشکل از چهل وچهار ستاره می باشد. یکی از قدر اول (قلب العقرب) و اکلیل همچنانکه در میزان در این صورت قراردارد. و شوله نیز از ستاره های این صورت است. و بودن آفتاب در این برج به ماه آبان باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
صورت عقرب و کژدمی است در میان آسمان، سر آن در مغرب و دم آن در مشرق و یکی از دو پایش در جنوب و دیگری در شمال است. «غفر» بر سر اوست، و دو «زبانی » که دو کفه ٔ میزان باشند، دو شاخک وی به حساب آیند. دو چشم او دو کوکب خفی است مابین آن و «اکلیل ». «اکلیل » بر صدر اوست، و «قلب » قلب او بشمار آید و «نیاط» قلب دو ستاره ٔ خفی هستند که قلب در وسط آنها است، و خود خارج از آنها به سوی شمال است، «شوله» دم اوست و ستارگانی که در کنار آن است، جبهه ٔ وی میباشد. و «ابره» و نوک او «لطخه » مستطیلی است بین شوله و «نعائم صادره». و در آن پنج منزل از منازل قمر است: غفر، زبانین، اکلیل، قلب، شوله. آشکارترین وقتی که صورت عقرب بنظر آید بر «انف » است هنگام غروب، و سه منزل از منازل قمر در آن است: اکلیل، قلب، شوله. (از صبح الاعشی ج 2 ص 154).
صورتی است از منطقهالبروج، واقع بین میزان و قوس. اطراف و حوالی عقرب از لحاظ وجود ستارگان خوشه ای و ستارگان ابری شکل مخصوصاً قابل مطالعه است. بر طبق افسانه های یونانی برج عقرب، عقربی بوده که جبار را از قوزک پا گزیده است. جبار صیاد آسمان بوده، که بعد از گزیده شدن مرده است. وقتی که صورت جبار در پاییز نمودار میشود برج عقرب ناپدید میگردد و موقعی که عقرب در اوایل تابستان طلوع می کند جبار قبلاً در زیر قرار گرفته است. بعد از برج عقرب ستون جنوبی کهکشان به چشم میخورد که پهلوی آن برج قوس قرار دارد. این برج از این لحاظ جالب توجه است که در نزدیکی آن دسته های فراوان ستاره های خوشه ای شکل و سحابی قرار گرفته است. اهمیت دیگر آن این است که به عقیده ٔ بعضی از ستاره شناسان زمین، کهکشان و منظومه ٔ شمسی جزو یکی از مجموعه های سحابی شکل اند که محور آن از پهلوی برج قوس میگذرد. مجموعه ٔ ستارگانی که برج قوس را نشان میدهند به شکل کفگیر وارونه ای است و همین علامت مشخص برج قوس است. (فرهنگ فارسی معین):
یک رخ تو ماه و آن دگر رخ زهره
زهره به عقرب نهفته ماه به خرچنگ.
ابوطاهر.
گوشوارش به پناه خم زلف
خوشه در سایه ٔ عقرب چه خوش است.
خاقانی.
عقرب نهند طالع ری من ندانم آن
دانم که عقرب تن من شد لقای ری.
خاقانی.
تا خط نو دمیدش بگریزم از غم او
کآنگه سفر نشاید چون مه به عقرب آید.
خاقانی.
عقرب را برآسمان دل بسوخت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 155).
فلک را قلب در عقرب دریده
اسد را دست برجبهت کشیده.
نظامی.
اکلیل به قلب تاج داده
عقرب به کمان خراج داده.
نظامی.
نسبت عقربی است با قوسی
بخل محمود و بذل فردوسی.
نظامی.
چو عقرب دشمنان داری و من با تو چو میزانم
برای دشمنان ما ز عقرب سوی میزان آی.
سعدی.
|| نام ماه هشتم از ماههای شمسی عرب، و آن ماه دوم خزان است مطابق آبان ماه فارسی و تشرین اول سریانی، و اکتبر فرانسوی. و عقرب سی روز است. (یادداشت مرحوم دهخدا). || (ع اِ) به اصطلاح اکسیریان، اسم گوگرد است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). || مجازاً به معنی منحوس. (غیاث اللغات). || دوالی است نعل را. (منتهی الارب). تسمه ای است برای نعل. (از اقرب الموارد). || دوال که بدان پاردم ستور با زین بندند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پاردم بند. (دهار). || عقربه ٔ ساعت، و آن دو عدد است، عقرب الساعات و عقرب الدقائق. این نام را از جهت تشبیه بر آن گذارده اند. (از اقرب الموارد). و رجوع به عقربه و عقربک شود. || نام نوعی منجنیق باستانی که با وی سنگهای گران افکندندی. (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اِخ) نام اسب عتبهبن رخصه است. (از منتهی الارب).
قمر
قمر. [ق َ م َ] (اِخ) قمر بنی هاشم، لقبی است که روضه خوانها به عباس بن علی دهند.
قمر. [ق َ] (اِ) پرده ٔ قمر آهنگی است در موسیقی. رجوع به قمری و آهنگ در همین لغت نامه شود.
قمر. [ق َ م َ] (اِخ) رجوع به قمری مازندرانی، ابن عمر جرجانی شود.
قمر. [ق َ م َ] (ع اِ) ماه از شب سوم تا آخر ماه و آن را قمر نامند برای سفیدی آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ماهتاب. (مهذب الاسماء). ج، اقمار. (اقرب الموارد). صبح الاعشی آرد: قمر یکی از سیارات هفتگانه از قُمَره که بمعنی سفیدی است گرفته شده و ماه را عرب برای سپیدیش بدین نام خواند. فلک آن نزدیکترین افلاک است به زمین از آن به آسمان دنیا تعبیر میشود و دور آن 1185 می__ل اس__ت و آن 139 زمین است. (صبح الاعشی ج 2 ص 149). قمر هر سیاره ٔ خرد که به گرد سیاره ٔ دیگر که مجذوب آفتابی است گردد. (یادداشت مؤلف). ج، اقمار. خانه ٔ قمر، سرطان است:
دو رخسار زیباش [فرنگیس] همچون قمر
دو چشمش ستاره به وقت سحر.
فردوسی.
فشاند از دیده باران سحابی
که طالع شد قمر در برج آبی.
نظامی.
شمس و قمر در زمین حشر نباشد
نور نتابد مگر جمال محمد.
سعدی.
ببند یک نفس ای آسمان دریچه ٔ صبح
بر آفتاب که امشب خوش است با قمرم.
سعدی.
تو کاین روی داری به حسن قمر
چرا درجهانی بزشتی سمر.
سعدی.
- قمرالشتاء، برای تباه شدن بدان مثل زنند و گویند: اضیع من قمر الشتاء؛ چه کسی به زمستان در روشنائی ماه ننشیند. (از اقرب الموارد).
- قمرالمقنع، ماه نخشب. (منتهی الارب).
|| در اصطلاح کیمیاگران کنایه از سیم است. (مفاتیح). نقره. (غیاث اللغات).
قلب عقرب
قلب عقرب. [ق َ ب ِ ع َ رَ] (اِخ) منزلی است از منازل قمر در برج عقرب. (آنندراج از مؤید الفضلاء). رجوع به قلب العقرب شود.
ساعت عقرب
ساعت عقرب. [ع َ ت ِ ع َ رَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) ساعت نحس. ساعت سنگین. (آنندراج) (استنیگاس). ساعت قمر و عقرب. (مجموعه ٔ مترادفات). رجوع به ساعت شود.
دم عقرب
دم عقرب. [دُ م ِ ع َ رَ] (اِخ) شوله. حمهالعقرب، و آن یکی از منازل قمر است در برج عقرب. (یادداشت مؤلف):
دم عقرب بتابید از سر کوه
چنان چون چشم شاهین از نشیمن.
منوچهری.
فرهنگ معین
(قَ مَ) [ع.] (اِ.) ماه. ج. اقمار.، ~در عقرب بودن کنایه از: بد یا آشفته بودن وضع.
فرهنگ فارسی آزاد
قَمَر Satelite، ماه -کره ماه که قمر زمین است- هر کره دور زننده بِگردِ سیّاره دیگر (جمع:اَقْمار)،
معادل ابجد
916